ندای قلب

از بیم و امید عشق رنجورم آرامش جاودانه می خواهم * بر حسرت دل دگر نیفزایم آسایش بیکرانه می خواهم

ندای قلب

از بیم و امید عشق رنجورم آرامش جاودانه می خواهم * بر حسرت دل دگر نیفزایم آسایش بیکرانه می خواهم

غربت



در غربت مزار خودم گریه ام گرفت


از زخم ریشه دار خودم گریه ام گرفت


وقتی که پرده پرده دلم را نواختم


از ناله ی سه تار خودم گریه ام گرفت


پاییز می وزد و تو لبخند می زنی


اما من از بهار خودم گریه ام گرفت


یک تکه آفتاب برایم بیاورید!


از آسمان تار خودم گریه ام گرفت





 

از رنجی خسته ام که از آن من نیست


بر خاکی نشسته ام که از آن من نیست


با نامی زیسته ام که از آن من نیست


از دردی گریسته ام که از آن من نیست

ا
ز لذتی جان گرفته ام که از آن من نسیت


به مرگی جان می سپارم که از آن من نیست




نظرات 1 + ارسال نظر
مجید یکشنبه 1 مرداد 1385 ساعت 04:49 ب.ظ

ریدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد