در دل هوای با تو بودن ؛در سر هوای تو را دیدن
بی تو روزهای من ؛ستوه و تنهایی؛بعد از تو پنجره غمگین است
بی تو چه میماند ؛غوغای خاطره ها و سرود سوگ من
بی تو خاطره هاو سراب دیدارت
بی تو سال من قرنی ؛ساعتم سالی است
شاید بعد ازمن خاطره ها میماند
بی تو هر آوازی یاد تو و دردپاییز است
بی تو فصل پاییز است
و این بی تو بودن یک حقیقت تلخ است که باید بپذیرم و من از این حقیقت تلخ نمی گریزم شاید می سازم وشاید می سوزم و شاید ................
اگر می توانستم مجازاتت کنم
از تو میخواستم,به اندازه ای که تو را دوست دارم
عشق شیرینش مرا فرهاد کرد
او بیامد مرغ دل را از قفس آزاد کرد
او بشد لیلا و ما مجنون روی ماه او
قلب ویران مرا آباد کرد
نام شیرینش تمام تلخی عمرم زدود
قبل از او دنیا برایم اینچنین زیبا نبود
بعد از او هم زندگی هست ، ولیکن
تلخِ تلخ ، بعد از او این زندگی دیگر چه سود
اگه تو رو دوستت دارم خیلی زیاد
منو ببخش
اگه تویی اونکه فقط دلم می خواد
منو ببخش
اگه شبا ستاره ها رو می شمارم
منو ببخش
اگه بهت خیلی می گم دوستت دارم
منو ببخش
اگه برات سبد سبد گل می چینم
منو ببخش
اگه شبا فقط تو رو خواب می بینم
منو ببخش
اگه تویی اونکه فقط دلم می خواد
منو ببخش
من را نگاه کن به تو هم فکر میکنم
پس فکر میکند به خودش بی صدا سکوت
این ماجرای تلخ خیابان و عشق هاست
یک روز سرد توی خیابان دو تا سکوت
هر یک شبیه آن یکی آبی ، بنفش، سرخ
ـ هرچند بود منشاء این رنگ ها سکوت ـ
در هم قدم زدند و به هم فکر! فکر! فکر!
آخر رقم زدند سر آغاز را: سکوت!
یک ماه بعد: هردو به هم خو گرفته اند
چون کودکی به مادر و چون کوه؛ با سکوت
شش ماه بعد روی پل عابری بلند
ـ من دوست دارمت! مثلا تا کجا؟ سکوت
در روز های بعد یکی فکر میکند:
ـ عشق اشتباه بوده وگر نه چرا سکوت؟
یکسال بعد: ما به هم اصلا نمی خوریم
یک نیمکت کنار خیابان دوتا سکوت