ندای قلب

از بیم و امید عشق رنجورم آرامش جاودانه می خواهم * بر حسرت دل دگر نیفزایم آسایش بیکرانه می خواهم

ندای قلب

از بیم و امید عشق رنجورم آرامش جاودانه می خواهم * بر حسرت دل دگر نیفزایم آسایش بیکرانه می خواهم

 

ان شب مهتابی که به هنگام دیدن دو ماه تمام دامنم پر از گوهر شد دخترکی با سر انگشت
خود گوهری را برداشت و به من نشان داد .
گوهر حضور تو را ارزو می کرد و قلبم بودن در کنار تو را و دستانم دستان تو را .
اما هیچکس طوفان حادثه را پیش بینی نمی کرد . زمانی که طوفان قلبم را فرا گرفت سوار بر
قایق مهرت به سوی تو امدم . اما نمی دانستم که قایق شکسته ات مرا در طوفان و گردباد
سهمگین رها می کند .
وقتی در مرداب رها شدم تمام وجودم تو را فریاد کشید اما باران بی مهری ات به رگبار تبد یل
شد و مرا از خود شستشو داد .
صبحدم همان دخترک پیکربی جانم را در ساحل بی مهری ات یافت در حالی که دستانم هنوز
به سوی تو رها بودند .
و تو ارام ارام قد م زنان پیش امدی و از مقابل جنازه ام گذر کردی . هیچ نگفتی . قدم هایت
روی نوشته ام گذر کردند و فریاد نوشته ها را در گلو شکستند .
دخترک نوشته های گل الود را برداشت و به سراغ تو امد و در مقابل چشمهایت قرار داد و تو
ان ها را پاره کردی و به باد سپردی .
سالیان بعد دخترکی بر روی ماسه های ساحل تکه کاغذی پیدا کرد که روی آن نوشته شده
بود
 ..                             ستت دا …
 

*شاد باشید*

 
در شهری به نام عشق کوهی است به نام محبت
 
در این کوه رودی است به نام  صفا
 
در این رود آبراهی میرود به نام وفا
 
سر انجام این آبراه به آبگیری میریزد به نام وداع
 
***********************************
 
همین امشب فقط هم بغض من باش
همین امشب فقط مثل خود عاشق شدن باش
در آواز همه آینه ها تکرار من باش
همین امشب کلید قفل این زندون تن باش
**************************
برای رسیدن به تو
پا پیش گذاشتم
خودم را قسمت کردم
تو را سهم تمام رویاهایم کردم
انصاف نبود
تو که میدانستی با چه اشتیاقی
خودم را قسمت میکنم
پس چرا
زودتر از تکه تکه شدنم
جوابم نکردی
برای خداحافظی
خیلی دیر بود
خیلی دیر
***********************
اگر عاشق شدن یک گناه است
دل عاشق شکستن صد گناه است
*********************
*شاد باشید*
 

زنجیر عشق

 
« زنجیر عشق »
 
 
 یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمیگشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود .اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود. اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم. زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست .وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد, زن پرسید:" من چقدر باید بپردازم؟" و او به زن چنین گفت: " شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد¸همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی¸باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!" چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود. . او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست¸واحتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود ، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود. وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود.در یادداشت چنین نوشته بود:" شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد،همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی،باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!". همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر میکرد به شوهرش گفت :"دوستت دارم اسمیت همه چیز داره درست میشه."
 
 

خودتـــــــــــی..؟

 
تقدیم به اونای که میان وچند روزی هستن و بعد میرن انگار اصلا  هیچ وقت نیومدن ونرفتن.... !!!            خودتـــــــــــی..؟
 
چیزی نگو قسم نخور تموم حرفات یه دروغه
کسی نگفت خودم دیدم خونه ی قلب تو شلوغه
چیزی نگو لیاقتت عشق مقد سم  نبود
حس می کنم نبودی و بودنتم یه قصه بود
تو دیکه مـُـری و این حرف ِ آخره
بزار عشق تو از خاطرم بره
فکر می کردم قلبت مال منه
اما اینگار صد شاخه می پره
اسمتو پاک کردم از تو دفترام
بی خودی قسم نخور دیگه سخته برام
تو رو باور داشتم و می خواستمت
چرا آتیش کشیدی همه ی باورم
کسی نگفت بهم من خودم دیدم
اما راستش و بخوای یه چیز و نفهمیدم
چرا وقتی تو رو از عشق خالی دیدم
جــای گریه به حالت می خندیدم
شایدم واسیه اینه که دیگه بی ارزشی
واسیه همه عروسک نمایشی
تو که می گذری ساده از اون همه عشق
لیاقت نداری دیگه با من باشی
 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
غم ِ تنهای من و دیونه کرده
گل ِ یادت تو دلم جونه کرده
تو دلم غم تو مثل یه پرنده
زیر سقف خونه آشیونه کرده
هر کسی داره میل ِ شوق نگاری
روزگار می گذرون ِ به عشق ِ یاری
واس این چشم انتظار دیگه نمونده
نه تحملی نه صبری نه قراری
من که غمخوار ندارم جز تو کس یار ندارم
دیگری را نپرستم من و از یــاد مبــــر
یــــاد مبـــــــــــــــــــــــــــــر
______________
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
چرا وقتی که آدم تنها می شه
غم و غصه ش قدِ یک دنیا می شه
میره یک گوشه ی پنهون می شینه
اونجا رو مثل ِ یه زندون می بینه
 
غم ِ تنهای اسیرت می کنه
تا بـخای بجُـنبی پیــرت می کنه
 
وقتی که تنها می شم اشک تو چشم پر می زنه
غم میاد یواش یواش خونه ی دل در می زنه
یاده اون شب ها می افتم زیر ِ مهتاب ِ بهار
توی جنگل لبِ چشمه می نشستیم من و یار
 
غم ِ تنهای اسیرت می کنه
تا بـخای بجُـنبی پیــرت می کنه
 
میگن این دنیا دیگه مثل ِ قدیما نمیشه
دل ِ آدما زشت و دیگه زیبا نمیشه
اون بالا باد داره زاغ ِ ابر رو چوب می زنه
اشک این ابــرا زیاد ِ ولی دریا نمیشه
 
غم ِ تنهای اسیرت می کنه
تا بـخای بجُـنبی پیــرت می کنه